Quantcast
Channel: دو عاشق
Viewing all articles
Browse latest Browse all 8

Article 0

$
0
0
پسر به دختر گفت:اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجود تقدیمت کنم،دختر لبخندی زد و گفت ممنونم!تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد...حال دختر خوب نبود،نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود،دختر با خودش میگفت:میدونی که من هیچ وقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و بخاطره من خودتو فدا کنی ولی این بود اون حرفات؟!حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم،ارام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز کرد ..دکتر بالای سرش بود ،به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت:نگران نباش پیوند قلب با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنین درضمن این نامه برای شماست...

دختر نامه رو برداشت،اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد...بازش کرد و روی ان این چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم .الان که داری این نامه رو میخونی من تو قلبت زندم!از دستم ناراحت نباش که چرا بهت سرنزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری قلبمو بهت بدم،پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم...امیدوارم عملت موفقیت امیز باشه

                   (عاشقتم تا بی نهایت)


دختر نمیتونست باور کنه...اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود!

ارام اسم پسر رو صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..به خودش گفت چرا هیچ وقت حرفاشو باور نکردم؟؟!


Viewing all articles
Browse latest Browse all 8

Latest Images

Trending Articles





Latest Images